Web Analytics Made Easy - Statcounter

صوفیا نصرالهی*؛ سال ۲۰۰۸ که مارتین مک‌دونا اولین فیلمش «در بروژ» را با بازی کالین فارل و برندن گلیسون ساخت، برای سینمای مستقل، نفسی تازه بود. مردی که از جهان نمایشنامه‌نویسی و تئاتر به سینما آمده بود و کمدی‌سیاهی ساخت که بخشی از هویت روایت‌اش، از شهری کوچک در بلژیک می‌آمد و جغرافیا در آن اهمیت داشت و بخش دیگر روایت، رابطه بین دو مرد آدمکش بود که کمی تا قسمتی فیلسوف هم بودند! حالا «بنشی‌های اینشرین» همان روح «در بروژ» را در خودش دارد، با این تفاوت که به‌لحاظ سینمایی و روایی، پخته‌تر شده و البته بخش کمدی آن خیلی کمرنگ‌تر است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

درواقع سرتاسر فیلم، اندوهی گریبان‌تان را می‌گیرد که خفه‌کننده است.

اینشرین، یک جزیره ایرلندی خیالی است، اما لابد جزیره‌های دورافتاده ایرلندی شبیه آن داریم. از آن جا‌هایی که در ادبیات، جغرافیای نفرین‌شده هستند. شبیه ابولی کتاب «مسیح در ابولی توقف کرد»، کارلو لوی. دورافتاده و فقیر با اهالی‌ای که کسب‌وکار درستی ندارند. با این حال مک‌دونا نما‌های باشکوه و البته افسرده‌کننده‌ای از طبیعت، آسمان، دریا و دشت اینشرین به ما نشان می‌دهد. افق‌هایی که تنهایی آدم‌های جزیره را بیشتر به رخ‌شان می‌کشد.

بنشی در افسانه‌های ایرلندی، روح زنی است که از مرگ خبر دارد. در فیلم خانم مک‌کورمیک سیاهپوش که همه از او فرار می‌کنند، بنشی است، اما فراتر از او در اینشرین انگار همه پیام‌آور مرگ هستند. ماجرا از جایی شروع می‌شود که پادریک ساده‌دل و مهربان (با بازی فارل) سراغ رفیق‌اش، کالم (برندون گلیسون) می‌رود و ناگهان متوجه می‌شود کالم با او قطع‌رابطه کرده. پادریک شبیه همه مردم اینشرین است. روز‌ها تا ظهر سراغ گله‌اش می‌رود و بعدازظهر به میخانه سر می‌زند. روال خسته‌کننده زندگی‌اش را چیزی بر هم نمی‌زند و خودش هم اصلا متوجه بیهودگی و پوچی زندگی‌اش نیست.

کالم، اما از موسیقی سردرمی‌آورد و مرد روشنفکر اینشرین است. شبیه شیوبان، خواهر پادریک زنی است که کتاب می‌خواند و با بقیه زنان خاله‌زنک دهکده فرق دارد. اینکه چطور پیش از این کالم با پادریک روزهایش را سر می‌کرد، احتمالا برای فرار از حس تنهایی بوده. حسی که حتی در دهکده کوچکی مثل اینشرین هم می‌تواند گریبان آدم را بگیرد، چون اصولا حس تنهایی با تنها نماندن متفاوت است.

توماس وولف، نویسنده جایی نوشته که: «تنهایی، پدیده‌ای نادر و غریب، مختص من و یک مشت آدم تنها شبیه‌من نیست، بلکه واقعیتی محوری و گریزناپذیر در هستی بشری است». **

کالم در حضور پادریک احساس تنهایی‌اش حتی قوی‌تر می‌شود. کالم فرق تنهایی و احساس تنهایی را متوجه می‌شود و پادریک نه. برای کالم دیگر معاشرت با پادریک کافی نیست. در کتاب «فلسفه دوستی»، نوشته الکساندر نهاماس، از قول ویلیام هزلت درباره عادی‌ترین نیاز‌هایی که دوستی برآورده‌شان می‌کند، می‌گوید: «وقتی می‌خواهیم ارزش آشنایان یا حتی دوستان‌مان را بسنجیم، کیفیت‌های فکری یا معاشرتی‌شان را بر کیفیت‌های اخلاقی‌شان ارجح می‌دانیم. واقعیت این است که در مراودات همیشگی‌مان با دیگران، بیش از آنکه نیاز به کمک داشته باشیم، دنبال سرگرم شدنیم؛ بنابراین بیش از آنکه اهمیت دهیم فردی که با او صمیمی هستیم در مواقع بحرانی کمک‌مان خواهد کرد یا نه، به این توجه می‌کنیم که در مواقع عادی، چه حرفی برای گفتن دارد.»

کلیدواژه و ورد زبان پادریک، آدم خوب بودن است. برای او آدم‌های خوب و مودب، برای معاشرت کفایت می‌کنند و تا حالا این را در رابطه با کالم تجربه کرده. کالم، اما حالا که پابه‌سن گذاشته، ناگهان دنبال معاشرت باکیفیت است. دنبال جاودانگی. چیزی که پادریک ساده‌لوح نمی‌تواند به او بدهد.

پادریک شوکه شده، ترسیده. تا امروز بالغ‌ترین آدم جزیره دوستش بوده و حالا دیگر نیست. این‌جور مواقع حق با چه‌کسی است؟ آنکه رابطه را رها می‌کند و دنبال معنای زندگی خودش می‌گردد یا آنکه می‌خواهد دوستی را به هر قیمتی حفظ کند و حق خودش می‌داند که ناگهان رها نشود؟ و فیلم «بنشی‌های اینشرین»، ما را با آن نما‌های لانگ‌شات که توأمان زیبا و افسرده‌کننده هستند با این سوالات درگیر می‌کند.

یکی از اگزیستانسیالیستی‌ترین فیلم‌هایی است که در سال‌های اخیر دیده‌ام. جوابی به سوالاتش نمی‌دهد، اما سوالاتی که مطرح می‌کند، ارزش فکر کردن و درگیر شدن را دارند. تا کجا می‌توانیم برای درک معنای زندگی‌مان پیش برویم؟ تا حد آسیب فیزیکی به خودمان در مسیر استعلا؟

یک سکانسی در فیلم وجود دارد که در میخانه، پادریک روبه‌روی کالم می‌ایستد و به او می‌گوید، پیش از این او آدم خوبی بوده، ولی حالا دیگر نیست و آدم خوب بودن، جاودانگی‌اش بیشتر از آدم عمیق یا روشنفکر بودن است. کالم در مقام دفاع از خودش می‌گوید، کسی آدم‌های خوب قرن‌های پیش را به‌یاد نمی‌آورد، اما همه موتسارت را یادشان است. پادریک می‌گوید، خودش موتسارت را نمی‌شناسد، اما پدر، مادر و خواهر خودش آدم‌های خوبی بوده‌اند و او آن‌ها را برای همیشه به‌یاد خواهد سپرد. این یکی از بزرگ‌ترین دوگانه‌های اخلاقی و فلسفی فیلم است. حق با کدام است؟

تا نیمه فیلم دل‌مان به‌حال پادریک می‌سوزد، هرچند به کالم حق می‌دهیم که بخواهد زندگی خودش را داشته باشد، اما شدت‌عمل او را درک نمی‌کنیم. از نیمه دوم، با لجاجت کالم و سهل‌انگاری‌ای که منجر به مرگ الاغ محبوب پادریک می‌شود، ناگهان انگار بخش سیاه و پلید روح پادریک هم سروکله‌اش پیدا می‌شود. دیگر آدم خوبی نیست. آیا کالم در سربرآوردن پلیدی‌های روح یک انسان، مقصر است؟

من عاشق روایت پیچیده مارتین مک‌دونا در فیلم «بنشی‌های اینشرین» شدم و چه اندوه باشکوهی فیلم دارد. از یک‌جایی به‌بعد، آن جغرافیای غمبار جزیره اینشرین، یقه مخاطبش را می‌چسبد و رهایش نمی‌کند. موسیقی کارتر برول هم از مایه‌های فولکلور ایرلندی بهره گرفته، هم از دوران باروک به شکوه اندوهناک فیلم اضافه می‌کند. دست‌آخر آن‌هایی که در این جزیره مانده‌اند، نفرین شده‌اند. برخی از جغرافیا‌ها هم چنین ویژگی‌ای دارند. بنشی جزیره، دومرگ پیش‌بینی کرده بود و شاهد یکی از آن‌ها هستیم، اما می‌دانیم که یک‌مرگ‌دیگر هم در راه است. مرگ یکی از دودوست. آن‌هم در شرایطی که به‌نظر می‌رسد دوباره به صلح رسیده‌اند، چون هردو هرچه برای‌شان مهم بوده را تا آخر زندگی کرده و از دست داده‌اند.

«بنشی‌های اینشرین»، بی‌تردید از بهترین فیلم‌های امسال و حتی چندسال اخیر است. فیلمی که نه‌فقط احساساتی‌تان می‌کند که وادار می‌شوید برگردید و به معنای زندگی‌تان نگاه کنید. به روابط‌تان. به اینکه تا کجا حق دارید شدت‌عمل به‌خرج دهید و کجا ممکن است از یک‌انسان، دیو بسازید؟ اصلا حواس‌تان هست که در وجود هر احمق ساده‌لوحی، ممکن است سیاهی بی‌انت‌هایی نهفته باشد؟

فیلم‌های مارتین مک دونا از بهترین به بدترین

اگر تحسین منتقدان همچون آمار در ورزش بیسبال بررسی و محاسبه شود، مارتین مک دونا به‌راحتی لقب یک ستاره تمام‌عیار را در دنیای سینما ازآن‌خود می‌کند. مک دونا از سال ۲۰۰۸ تا به امروز فقط چهارفیلم بلند سینمایی کارگردانی کرده که هر چهار فیلم، مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است. او علاوه بر موفقیت‌های سینمایی، با نمایشنامه‌های تحسین‌شده‌اش در تئاتر‌های برادوی نیویورک و وست‌اند لندن نیز به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویسان نسل خود به‌شمار می‌آید. نمایشنامه‌های مک دونا که قصه‌های بسیاری از آن‌ها در شهر‌های کوچک و روستا‌های ایرلند رخ می‌دهد، در هر دو سوی دنیا جوایز متعددی را دریافت کرده‌اند، سه تا از کمدی‌های سیاه این نمایشنامه‌نویس، برنده جایزه معتبر اولیویه شده‌اند و پنج نمایشنامه او نیز، نامزدی جایزه تونی را در برادوی در پی داشته‌اند.

۱. «بنشی‌های اینشرین» در سال ۲۰۲۲ با بازی کالین فارل و برندن گلیسون، زوج فیلم «در بروژ» ساخته شد. داستان فیلم در جزیره‌ای دورافتاده در ایرلند می‌گذرد، جایی‌که در آن شخصیت کالم (گلیسون)، دوستی طولانی‌مدت خود را با کاراکتر پادریک (فارل)، به یکباره قطع می‌کند. پادریک که مصمم است این رابطه دوستی را به دوران باشکوه سابق‌اش بازگرداند، تمام تلاش خود را می‌کند تا مشکل را برطرف کند، اما اتمام‌حجت کالم با پادریک، عواقب تکان‌دهنده‌ای به همراه دارد. این فیلم که اکتبر ۲۰۲۲ اکران شد، دو جایزه مهم جشنواره ونیز سال گذشته را دریافت کرد و به محبوبیت خیره‌کننده‌ای دست پیدا کرد.

۲. «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، محصول ۲۰۱۷ سومین ساخته بلند مک دوناست که داستان میلدرد هیز با بازی فرانسیس مک دورمند را روایت می‌کند. مک دورمند که نقش مادرِ یک قربانی تجاوز و قتل را ایفا می‌کند، دنبال تحقق عدالت برای دخترش است. او پس از هفت‌ماه بی‌توجهی مسئولان تصمیم می‌گیرد با نصب سه بیلبورد در کنار جاده، شایستگی‌های نیرو‌های پلیس منطقه‌ای را زیر سوال ببرد. درحالی‌که اقدامات میلدرد موجب آزار و اذیت پلیس محلی و مردم شهر می‌شود، او برای تحقق عدالت دست از فعالیت نمی‌کشد.

۳. سه: «در بروژ» (۲۰۰۸) با بازی کالین فارل و برندن گلیسون در نقش دو آدمکش، با نام‌های ری و کِن است که پس از انجام یک ماموریت مهم و دشوار به بلژیک می‌روند. ری از شهر قرون وسطایی که در آن پناه گرفته‌اند، متنفر است، اما کِن زیبایی و آرامش این شهر را مسحورکننده می‌یابد. این فیلم در بخش‌های بازیگری و کارگردانی بسیار موردتوجه قرار گرفت. فارل جایزه گلدن گلوب، بهترین بازیگر مرد بخش کمدی را به خانه برد و مک دونا نیز جایزه بفتای، بهترین فیلمنامه اورجینال آن سال را دریافت کرد.

۴. چهار: «هفت روانی» ساخته سال ۲۰۱۲ که داستان فیلمنامه‌نویسی به‌نام مارتی، با بازی کالین فارل را روایت می‌کند که از یک مورد شدید وقفه‌فکری در نوشتن رنج می‌برد. وقتی دوستان مارتی، هانس (کریستوفر واکن) و بیلی (سم راکول)، سگِ گانگستر بی‌رحم با بازی وودی هارلسون را به‌سرقت می‌برند، مارتی برای استفاده از این اتفاقات عجیب‌وغریب در فیلم‌نامه‌اش، سفری را آغاز می‌کند. «هفت روانی» نیز در زمان اکرانش به‌شدت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و در بخش‌های کارگردانی، بازیگری و فیلمنامه طنز، کار تمجید شد.

* منبع: هم‌میهن

منبع: فرارو

کلیدواژه: فیلم سینمایی بازی کالین فارل مارتین مک دونا آدم خوب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۰۹۶۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ناخدا صمدی: امام خمینی(س) اردیبهشت 58 فرمودند «ارتش باید بماند»/ پیش از آن پرسنل ارتش در پادگان‌ها امیدی به فردای خود نداشتند/ ابراهیم متقی: خلیج فارس یکی از حوزه‌های اصلی تهدید بوده، هست و خواهد بود

همایش روز ملی خلیج فارس عصر امروز(دوشنبه 10 اردیبهشت ماه) در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنگار جماران، ناخدا هوشنگ صمدی در این مراسم گفت: 22 بهمن سال 57 انقلاب بزرگ اسلامی ما به ثمر رسید. ارتش ایران که قبل از انقلاب پنجمین ارتش جهان بود، مورد صدمات بسیار زیادی قرار گرفت. معاندین شعار انحلال ارتش را می‌دادند یا ارتش بی طبقه‌بندی توحیدی می‌خواستند. ولی امام خمینی(س) اردیبهشت 58 فرمودند که «ارتش باید بماند». ارتش فهمید که باید بماند؛ چون پیش از آن پرسنل ارتش در پادگان‌ها امیدی به فردای خود نداشتند و سرنوشت آنها نامشخص بود.

وی یادآور شد: در روزهای اول انقلاب مدیریت‌های رده بالای ارتش شامل ارتشبد، سپهبد، سرلشکر و سرتیپ از ارتش رفتند و رده میانی ارتش سرهنگ، سرهنگ دو و سرگرد به نام «افسران ارشد»، به خواسته یکی از نمایندگان مجلس 13 هزار نفر تسویه شدند. این نماینده تقاضای انحلال تیپ نوهد را داشت. تیپ نوهد یکی از برجسته‌ترین افراد نیروی زمینی است. این فرد نه اطلاع از سازمان این تیپ داشت و نه اطلاع از وظایف سازمانی آن داشت، فقط می‌خواست منحل شود. شهید بزرگوار چمران در مجلس از این موضوع ممانعت کرد. بعد از این جریان ارتش تقریبا نیمه ایستاده بود.

ناخدا صمدی اظهار داشت: 15 خرداد 58 غائله عرب در اهواز شروع شد. اول به عنوان کار فرهنگی ثبت‌نام کردند و بعد آرام آرام به یک گروه نظامی تبدیل شد. یک مقداری نا به سامانی در خرمشهر به جریان افتاد. استاندار خوزستان دریادار مدنی، فرمانده نیروی دریایی هم بود، به گردان تکاوران دستور داد که یک واحد برای تأمین امنیت خرمشهر به کمک شهربانی بفرستیم. 35 نفر به فرماندهی یک افسر و بلافاصله 35 نفر با سلاح سنگین برای کمک به ژاندارمری در پاسگاه‌های بین شلمچه و خرمشهر رفتند. یک واحد 35 نفره هم برای تأمین امنیت بندر امام اعزام شد و یک واحد هم با سلاح سنگین از خرمشهر به آنجا رفت.

وی با اشاره به اینکه این واحدها روزانه از تحرکات دشمن گزارش می‌دادند، تصریح کرد: گزارش‌ها بررسی و شورای ستادی انجام می‌شد و به تهران می‌رفت. تهران به ارتش و ستاد ارتش به سیاسیون اطلاع می‌داد، ولی متأسفانه سیاسیون قبول نمی‌کردند. با همین وضعیت ارتش پیش رفت. اسفند 58 عراق در شمال خلیج فارس یک مانور دریایی 10 روزه تشکیل داد. ستاد نیروی دریایی بوشهر و خرمشهر را مسئول کرد ابن مانور را زیر نظر بگیرد. بعد از پایان این مانور مسائل بررسی و به تهران گزارش شد. با یک جمله معتبر نظامی نوشتیم که «قرائن نشان می‌دهد دشمن برای جنگ آماده می‌شود».

ناخدا صمدی ادامه داد: این مسائل از ستاد ارتش به سیاسیون منتقل شد و متأسفانه سیاسیون به هیچ وجه قبول نمی‌کردند. صحبت‌شان این بود که بیشترین پرسنل عراق شیعه است و انقلاب را هم به ما تبریک گفتند و لذا به ما حمله نخواهند کرد. ارتش فروردین ماه یک مانور یک ماهه در شمال خلیج فارس تشکیل داد و فرماندهان متوجه نقاط ضعف و قوت واحدشان شدند. از 18 اردیبهشت 59 آماده‌باش‌ها در ارتش آغاز شد و ارتش آماده جنگ بود. 10 بخشنامه برای ارتش صادر شد که همه در مسیر تشعیف ارتش بود؛ یکی تنزل خدمت سربازی از دو سال به یک سال بود.

وی اظهار داشت: نیروی دریایی ارتش 200 فروند موشک‌انداز تندرو از فرانسه خریداری کرده بود. رئیس دولت موقت و وزیر امور خارجه، از نظر من خائن، گفتند اینها را لازم نداریم. التماس کردیم که این کشور نیروی دریایی قوی می‌خواهد. 1800 کیلومتر مرز دریایی فقط در جنوب داریم. باز هم آقایان قبول نکردند و 200 فروند به عربستان سعودی رفت؛ پولش را ما دادیم و آنها استفاده کردند. در آغاز جنگ ما از این موشک‌اندازها فقط 10 فروند داشتیم و در شصت و هفتمین روز جنگ پرونده نیروی دریایی عراق بسته شد؛ اگر 200 فروند داشتیم چه می‌شد؟ شما قضاوت کنید.

ناخدا صمدی تأکید کرد: 26 مرداد 59 طرح عملیاتی جدید تصویب شد و به واحدها ابلاغ شد. فرمانده ناو تیپ هشتم در خرمشهر تصمیم گرفت ناوهای خودش را از اسکله خرمشهر جدا کند و به شمال خلیج فارس ببرد و جایی که طرح نشان داده، مستقر کند. دوم شهریور ناو نقدی با دو فروند سوخو عراقی در شمال خلیج فارس روبرو شد و بلافاصله هر دو سوخو را پایین آورد. این غافلگیری است یا جنگ است؟ پس ما از روز دوم شهریور در منطقه با دشمن درگیر هستیم؛ جلو می‌رویم و واحدها برای عملیات آماده می‌شوند. 23 شهریور دژبان از فرودگاه بوشهر به من زنگ زد که جانشین فرمانده نیروی دریایی الآن پیاده شده است. پرسیدیم مأموریت چیست؟ گفت آمده‌ام اینجا اولین قرارگاه مقدم جنگ دریایی را در بوشهر درست کنیم. 31 شهریور که حمله عراق شروع شد، نیروی دریایی در بوشهر آماده عملیات بود و اولین امریه به نام تکاوران صادر شد.

وی در پایان گفت: وضعیت درگیری ما با عراق به اینجا خاتمه پیدا نمی‌کند. در تمام طول مدتی که من در ارتش هستم می‌دانم که ما با عراق دشمنی داشته‌ایم. 1432 در شیراز دوره مقدماتی می‌دیدم و اساتید در درس‌های تاکتیکی همیشه می‌گفتند دشمن در غرب است. ما قبل از انقلاب تهدید دیگری از شمال داشتیم و همه اینها را خرج‌گذاری کرده بودیم و این طرف هم همین کار را کردیم. بین طلائیه و شلمچه 90 کیلومتر راه است؛ ما هر سال دو مانور تابستانی و زمستانی در این منطقه داشتیم. ارتش وقتی موقعیت را دید متوجه شد که اینجا بهترین راه برای ورود عراق است و محلی به نام «گردان دژ» در اینجا درست کرد و 32 سنگر در این 90 کیلومتر درست شد که تا زمان انقلاب هم بود.

به گزارش خبرنگار جماران، ابراهیم متقی، رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، نیز در این مراسم گفت: جنگ خط سیاسی نمی‌شناسد؛ یک امر واقعی و ضرورت اجتناب‌ناپذیر برای کشور است و دفاع هیچ‌گاه خط بردار نیست. اگر مباحث ژئوپلیتیکی را ما امروز درک نکنیم، فردا تهدیدات گریبان ما را خواهد گرفت. اگر امروز کسانی که واقعا درک راهبردی، روح ملی و تفکر مقاومت دارند را نادیده بگیریم، طبیعی است که در آینده با چالش‌های بیشتری رو به رو خواهیم شد.

وی با تأکید بر اینکه مسأله مربوط به خلیج فارس امروز یک موضوع بین‌المللی است، تصریح کرد: همواره انگلیسی‌ها دنبال این بوده‌اند که موقعیت ایران را در محیط منطقه‌ای کوچک کنند و کاهش بدهند. دانشجویان سیاست بدانند که آینده این اندیشه فراروی شما هم خواهد بود. تفکر انگلیسی از قرن نوزدهم بحث «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بود. بسیاری از جنگ‌هایی که در محیط منطقه‌ای شکل می‌گیرد، یک نوع زمینه تاریخی بر اساس یک راهبرد قدرت‌های بزرگ را دارد.

متقی افزود: نکته دومی که وجود دارد این است که هر گاه انقلابی به وجود آمده، جنگ اجتناب‌ناپذیر بوده است. چون انقلاب‌ها قادر خواهند بود که موازنه قدرت را تغییر بدهند و ایران می‌توانست موازنه قدرت را در فضای صلح‌آمیز محیط اجتماعی منطقه دگرگون کند. اما اندیشه عراقی بعثی مبتنی بر مقابله با ایران بود. عراقی‌ها ناسیونالیسم عرب را بازتولید کردند و در فضایی که ایران روزهای سخت انقلاب را می‌گذراند، به کار گرفتند.

وی تأکید کرد: کودتای نوژه، کودتای ساختگی آمریکایی‌ها بود که هم خودشان طراحی کردند و هم خودشان اطلاعات را به ایران دادند و منوچهر قربانی فر هم یکی از کارگزاران این مجموعه بود. به دلیل اینکه مزیت نسبی ایران که نیروی هوایی بود را قبل از اقدامات و عملیات عراقی‌ها تضعیف کنند. مراقب باشید که برخی از مواقع ما در تله قرار می‌گیریم. تله‌گذاری یکی از کارهای قدرت‌های بزرگ است؛ برای اینکه هزینه‌های راهبردی خودشان را کاهش بدهند. لذا این جنگ یک امر اجتناب‌ناپذیر بود.

رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اظهار داشت: صدام به متفکران عرب گفت این شرایط تاریخی بهترین دورانی است که جهان عرب می‌تواند بر ایران غلبه کند. چون ساخت اجتماعی پراکنده است و ارتش در یک وضعیت تجزیه شده است. چیزی به عنوان انضباط اجتماعی وجود نداشت. هر روز یک گروه نظامی علیه فرماندهان ارتش تظاهرات می‌کردند. فقط از بیرون نبود که یک عده کمر به شکستن اقتدار ارتش داشتند؛ متأسفانه در دورانی که انقلاب شکل می‌گیرد، هیجان و احساس به وجود می‌آید و از داخل همافران می‌آمدند و در دانشگاه تهران تظاهرات می‌کردند. ساخت اجتماعی ایران هم در یک وضعیت جدال قرار داشت. هر روز دانشگاه تهران درگیر مسائل فرعی بود و در دانشکده حقوق ما بیش از 30 گروه سیاسی فعالیت داشتند. طبیعی است که سرویس‌های اطلاعاتی این ساختار تجزیه شده را درک کنند و گزارش بدهند.

وی افزود: به یاد دارم که مسعود رجوی اسفند 57 در زمین چمن دانشگاه تهران صحبت کرد و به مهندس بازرگان گفت اگر ارتش را منحل نکنید و فردا کودتا شود، مقصر شما هستید؛ بازرگان و حضرت امام مقاومت کردند و کسانی که اندیشه راهبردی داشتند در ساختار سیاسی ایران مقاومت کردند. افرادی مثل شهید بهشتی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و مقام معظم رهبری کسانی بودند که در نگاهشان حفظ ارتش قوت گرفت اما از داخل ضعیف شده بود.

متقی در پایان با تأکید بر اینکه پیچیدگی سیاست به این است که ما در تله تاکتیکی قرار نگیریم، گفت: خلیج فارس یکی از حوزه‌های اصلی تهدید بوده، هست و خواهد بود. تقسیم‌بندی ژئوپلیتکی پایدارتر از تقسیم‌بندی کنش سیاسی است. جدال علیه ایران یا از حوزه این منطقه خلیج فارس خواهد بود و یا پاسخ به دشمن از این حوزه خواهد بود. من امیدوارم حسی که در دوران جنگ وجود داشت دوباره در این کشور زنده شود. دوره‌های انشقاق، جدایی و همبستگی را خود من دیده‌ام. امروز روزگار خوبی نیست و ان شاء الله شرایطی ایجاد شود که حس همبستگی برای تقویت امنیت ملی و یکپارچگی ساختاری حاصل شود.

دیگر خبرها

  • زباله‌های پلاستیکی؛ معضل دیروز، امروز و فردای استان ایلام
  • ناخدا صمدی: امام خمینی(س) اردیبهشت 58 فرمودند «ارتش باید بماند»/ پیش از آن پرسنل ارتش در پادگان‌ها امیدی به فردای خود نداشتند/ ابراهیم متقی: خلیج فارس یکی از حوزه‌های اصلی تهدید بوده، هست و خواهد بود
  • طرحی برای رسانه‌های فردای ایران